على هامش مهرجان ربيع الشهادة في كربلاء المقدسة .. آية الله السيد رياض الحكيم يستقبل زعيم الطائفة البكتاشية في البانيا ودول البلقان الشيخ بابا مندي، والشيخ يستعرض معاناة الشعب الالباني في حقبة الحكم الشيوعي

على هامش مهرجان ربيع الشهادة في كربلاء المقدسة .. آية الله السيد رياض الحكيم يستقبل زعيم الطائفة البكتاشية في البانيا ودول البلقان الشيخ بابا مندي، والشيخ يستعرض معاناة الشعب الالباني في حقبة الحكم الشيوعي
۱۳۹۸/۰۱/۲۵


على هامش مهرجان ربيع الشهادة في كربلاء، استقبل سماحة آية الله السيد رياض الحكيم (دام توفيقه)، زعيم الطائفة البكتاشية في البانيا وعموم دول البلقان، الشيخ بابا مندي، حيث استعرض الضيف الالباني جانبا من معاناة الشعب الالباني المؤلمة ابان حقبة الحكم الشيوعي القاتمة، وما تخللها من قمع مفرط وتجويع ومصادرة الحريات العامة والمساجد وباقي أماكن العبادة مما اوجب انقطاع الشعب الالباني عن باقي الشعوب، مبيّناً الشيخ مندي أن الفرصة سانحة الآن للتواصل مع باقي المسلمين.
وأبدى الشيخ مندي تقديره البالغ لإدارة العتبتين المقدستين في كربلاء المقدسة، لاتاحتهم له هذه الفرصة الثمينة لزيارة العتبات المقدسة في العراق.
وفي المقابل أشار سماحة آية الله السيد رياض الحكيم إلى معاناة الشعب العراقي ابان طغمة البعث في العراق، وحملات الإبادة الجماعية التي واجهها شيعة أهل البيت (عليهم السلام) خلال حكم الطاغية، مؤكداً سماحته على ترحيب العراقيين بضيوفهم، ومشيرا في الوقت ذاته إلى أهمية زيارة العتبات المقدسة البالغ في نفوس الزائرين، خصوصاً شريحة الشباب، لما لها من أثر روحي و ايماني بالغ عليهم، ومشددا على ضرورة تعميق ونشر الثقافة الإسلامية الاصيلة بين المسلمين ، خاصة محبي وأتباع أهل البيت (عليهم السلام)، مبدياً استعداد الحوزة العلمية لتنظيم دورات تثقيفية للشباب لتعريفهم بتعاليم دينهم وسيرة نبيهم المصطفى (صلى الله عليه وآله) وأئمة الهدى (عليهم السلام).
ويذكر أن اتباع الطائفة البكتاشية باتجاهاتهم المتنوعة ينتشرون في العديد من دول العالم خصوصا في دول البلقان وتركيا وباكستان، وهم من محبي الائمة الاثني عشر (عليهم السلام) وينسبون أنفسهم اليهم.

كلامى از نور

پيامبر خدا صلى‏‌الله‌‏عليه‌‏و‏آله: خدا بركت دهد به آن كس كه آسان مى‏‌فروشد، آسان مى‏‌خرَد، آسان قرض مى‌‏دهد و آسان مطالبه مى‌‏كند.

استفتائات روز

شخص بالغى كه به حدّ رشد بلكه بيشتر رسيده يعنى سنّ او (16 ـ 17) سال مى باشد (كركوثه) سر تسبيح را كه از طلا بود و عيارش 18 و وزنش (100، 7 سنت) هفت گرم و يكصد ميلى گرم بود آن را زرگر به قيمت (800، 17) هفده هزار و هشتصد دينار در تاريخ 20/3/94 خريد، و پس از گذشتن پنج ماه آشكار شد كه آن (كركوثه) سر تسبيح دزدى بوده و مال پدر فروشنده بوده است ـ يعنى دزد فرزند بزرگ او بوده به اعتراف پدرش... و صاحب اصلى مال كه پدر باشد يا عين آن را مى خواهد، و يا فرق آن را به قيمت روز مى خواهد در صورتى كه در همان وقت خريد هم فروش شده و برگرداندنش سخت است، و از اين طرف اختلاف در وزن آن هم هست، صاحب اصلى مى گويد كه آن دو مثقال و نيم بوده و زرگر مى گويد همان بود كه در بالا بيان شده خواسته ما از حضرتعالى اين است كه حكم قطعى اين مسئله حساس را بيان فرماييد كه هر دو طرف حكم شرعى را قبول دارند؟

واجب است كه خود سر تسبيح (كركوثه) در صورت امكان بر گردانده شود و در صورت متعذر بودن به اندازه آن بر گرداندن طلا واجب است، و در صورتى كه اختلاف ميان صاحب سر تسبيح (كركوثه) و ميان ضامن در مقدار آن باشد قول ضامن با سوگند خوردنش مقدم است، اگر براى صاحب سر تسبيح (كركوثه) بينّه (شاهد) نباشد، پس ضامن مى شود به كمترين وزن كه عبارت از هفت گرم و يكصد ميلى گرم است، و آنكه تناسب دارد براى هر دو طرف اين است چشم پوشى نموده و مسامحه نمايند و سخت گيرى نكنند و هر دو طرف حسن نيّت داشته باشند. ملاحظه شود: براى مشترى اين حق است كه به فرزند بزرگ رجوع كند، و آنچه بر او داده از قيمت كه (800،17) دينار مى باشد پس بگيرد، همانطورى كه مشترى حق دارد تفاوتى را كه به پدرش پرداخت خواهد نمود از فرزندش مطالبه نمايد و زيان به فرزند عايد مى شود.

معروف است كه خون بستن عشايرى در ديه نفس براى آن اصل شرعى هست، زيرا كه معلوم است كه كشته شده را شرعاً در بعضى موقع ها ديه هست ولى چه كسى مستحق ديه مى باشد، و به چه كسى ديه بايد پرداخت بشود، و آيا جايز است يك قسمت از ديه را به افراد قبيله داد و يا در مجلس فاتحه صرف كرد؟ و اگر چنانچه به برخى از افراد قبيله سهمى از ديه داده شد، آيا گرفتن آن جايز است مخصوصاً در جايى كه برخى از اولاد ميّت قاصر ( صغير و مجنون ) باشند؟

ديه از آن ورثه ميّت است به غير از برادر و خواهر مادرى كه آنها از ديه ارث نمى برند، و در اين صورت افراد قبيله نمى توانند از وى چيزى بگيرند مگر با رضايت ورثه اى كه ذكر شد، و اگر چنانچه در ميان آنها قاصر ( صغير و مجنون ) باشد رضايت آن كافى نمى باشد، بلكه لازم است كه سهم آن را كنار گذاشت، و جايز است از حصّه و سهم ديگران با رضايت آنها اخذ نمود. و اميد از مؤمنين اين است كه به احكام خداوند متعال پاى بند باشند، و از آنها روگردان نشوند و بسوى حكمهاى جاهليّت بى محتوا رو نياورند كه خداوند عزوجل فرموده است: ( افحكم الجاهلية يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون ) آيا حكم جاهليت را از تو مى خواهند، و چه كسى بهتر از خدا براى قومى كه اهل يقين هستند حكم مى كند. ( و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون ) و كسانى كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمى كنند فاسقند. ( و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون ) و كسانى كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمى كنند ستمگرند. ( و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون ) و آنها كه به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نمى كنند كافرند. ( فليحذر الذين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنة او يصيبهم عذاب اليم ) پس آنان كه امر او را مخالفت مى كنند بايد بترسند كه فتنه اى دامنشان را بگيرد يا عذاب دردناك به آنها برسد و از لحاظ تهديد خداوند متعال كفايت مى كند كه مؤمنين را باز دارد اينكه فرموده است: ( ان الله لايغير ما لقوم حتّى يغير و اما بانفسهم و اذا اراد الله بقوم سوءًا فلا مردله و ما لهم من دونه من وال ) اما خداوند سرنوشت هيچ قومى ( و ملّتى ) را تغيير نمى دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان هست تغيير دهند، و هنگامى كه اراده سوئى به قومى ( بخاطر اعمالشان ) كند هيچ چيز مانع آن نخواهد شد، و جز خدا سرپرستى نخواهند داشت. و از خداوند متعال خواستاريم كه توفيق عمل بدانچه او دوست دارد و رضايتش در آنست مرحمت فرمايد و او ارحم الراحمين است.

يكى از خويشان ما گرفتار وسوسه شده است بطوريكه كارهاى متعارف اجتماعى را ترك نموده و در پى بدست آوردن روزى و معاش قدم بر نمى دارد، و به حدّى رسيده است كه تمامى اوقاتش در پاك نمودن و نماز خواندن سپرى مى شود و وقتش كه بكلّى تلف مى گردد با اين حال او باز هم از صحيح بودن عملش اطمينان ندارد، با اينكه او به احكام شرعى آشنائى دارد و وضع حال خودش را خوب مى داند، بطوريكه از كار خودش بطور جدّى ناراحت است، با اين حال او خانه نشين شده و بدنش خيلى ضعيف گشته، و او سخت مريض حال است، و او از اين وضعش از ته دل ناراحت است، ولى نمى تواند خودش را اصلاح نمايد، و ناتوانى او باعث ضعف خانواده اش گرديده است، و خانواده اش از اينكه پدرشان به آن حال مشاهده مى كنند به شدت رنج مى برند و چون در سخنان حضرتعالى كه خداوند سايه شما را پايدار نمايد شفاى كلّى مى باشد، لذا از آن مقام شامخ اميد اين هست كه راه حلّ اين مسئله را مرقوم فرمائيد تا ما پيروى كنيم، و با آن بسوى حكم شرعى رو آوريم؟

سفارش ما بر او اينست كه او در خصوص جان خودش از خدا بترسد زيرا كه خداوند به مؤمنين مهربان و رحم كننده است و براى آنها در دين سختى قرار نداده و از آنها آسان را مى خواهد و دشوار را نمى خواهد، و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان (عليهم السلام) و مؤمنين بااخلاص وضو مى گرفتند و نماز مى خواندند و پاكى و نظافت مى كردند بدون اينكه خود را به مشقت بياندازند و يا به خوانواده هايشان اذيت نمايند، و پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نمازش كوتاهتر از نماز مردم بود و اين به جهت رحم به مؤمنين بود، و آنكه از شيعه شناخته شده به خاطر پيروى از امامان خودشان اينست كه تخفيف در وضو مى نمايند، و در روايت آمده است كه در وضو سه كف آب كفايت مى كند و به هر جا كه آب جارى مى شود طهارت آنجا حاصل مى شود، پس آنكه بر مؤمنين لازم است اينست كه به پيامبرشان (صلى الله عليه وآله وسلم) و امامانشان (عليهم السلام)و نياكان صالحشان پيروى نمايند، و آن كسى كه از اين رو گردان باشد و خود را از آنچه خدا به آن امر نكرده مكلف بداند، او از شيطان پيروى نموده و از او تبعيت كرده است، و چه چيزى شيطان را خوشحال تر كننده از اين است كه ببيند كه مؤمن را به جهت دينش خود و خانواده اش و دوستانش را به زحمت و مشقت انداخته است پس لازم است كه به طور كلى و جدّى از وسوسه ها و فريبهاى شيطانى روگردان شده و بطور طبيعى و متعارف عمل هايش را انجام دهد، و من مسؤوليت آن را به عهده مى گيرم، زيرا كه خداوند بيشتر از اين از او نمى خواهد و به اين وسوسه ها تكليف نمى نمايد، و بايد از شيطان دورى گزيند و از او بترسد و الاّ او را به مهلكه ها و بدبختى ها مى اندازد، و ما از خداوند سبحان براى او شفا و عافيت از آنچه به آن گرفتار است مى خواهيم و او ارحم الراحمين است.

مؤمن ذكر شده در مسأله هاى پيشين او را برادرى هست كه در سالهاى هشتاد (1980 ميلادى) در يكى از ادارات دولتى كار مى كرد و مزد خودش را از دولت مى گرفت بدون اينكه از حاكم شرعى اجازه بگيرد (و خودش هم متوجه اين مسئله نبود) و دولت به خرج خودش او را به خارج فرستاده تا اينكه معلومات خود را در رشته اى خودش تكميل نمايد، و اين برادر از اين اعزام به خارج استفاده اى مادى از اموال و لباسها براى خود و خانواده اش نموده است و نه او و نه افراد خانواده اش به اموالشان خمس نمى دهند و براى آنان سر سال نيست و از خمس غير از نامش چيزى ديگرى نمى دانند، ولى اكنون مؤمن مزبور به مسأله اى خمس متوجه شده است آيا راهى پيدا مى شود كه لباسهائى را كه برادرش خريده است لباسهاى شرعى باشد تا اينكه آنها را در نماز و غير نماز مورد استفاده قرار دهند، (و او در اين زمان احتياج به آنها دارد) زيرا كه آن اموال كه خريده شده بدون اجازه اى حاكم شرع بوده و از لحاظ اينكه خمس آنها داده نشده است، آيا بر مؤمن نامبرده لازم است كه نمازهايش را كه در اين لباسها در گذشته خوانده است اعاده نمايد؟ در صورتى كه مى دانيم اين لباسها ملك تمام برادران است و ملك شخص خاصّى نمى باشد؟

نماز صحيح است و اعاده اش واجب نيست و لباسها هم ملك او است كه تصرف كردن در آنها جايز است و گرفتن مال گذشته بدون اذن حاكم شرع حكمش همانطورى است كه در جواب مسئله اى پيشين گفته شد.