عقيده فرقه شيعه كه حق هستند هيچ گونه در آن ابهام و پيچيدگى و اشتباهى وجود ندارد زيرا كه عقيده اى آنان از توحيد و ايمان به پيامبر و امامت امامان معصوم شروع مى شود با رعايت اين شرط كه هيچگونه غلّو در امر و شأن امامان ننموده و آنان را بندگان و مخلوق خداوند متعال دانسته با اين مزيّت كه خداوند متعال آنان را امين دين و بندگان خود قرار داده است و آنان حجّت خداوند بر بندگان در امورات دينيشان و خليفه خداوندى در امر دنياى آنان مى باشند و خبر راستين مى دهند و حكم به حق مى نمايند و سلسله و خاندان مبارك و باميمنت آنان يكى پس از ديگرى سپرى شده تا اينكه نوبت زعامت به امام منتظر (سلام الله عليه) رسيده است و خداوند او را از نظرهاى شيعه غايب نموده تا آن زمانيكه اجازه به ظاهر كردن دعوتش و اعلان كلمه اش بدهد و اكنون سفير و واسطه ميان آن و ميان يكى از شيعيانش وجود ندارد و هر كسى ادعّاى خلاف اين كند دروغ و افتراء است وليكن خداوند سبحان مردم را در تاريكى هاى جهالت نگذاشته و آنان را از سرگردانى و گمراهى به نور هدايت بوسيله علماء و مجتهدين پرهيزكار دلالت نموده و مسؤليّت ارشاد مردم را با بيان احكام شريعت و توضيح معالم دينى بعهده آنان گذاشته است و اين مقام و موقعيّت دائر مدار علم و تقوى است در هر كجا باشند و در هر كسى پيدا شوند بدون اينكه موروثى و يا نسبى و يا وابسته به وصيّت و عهد و غير از اينها باشد و اين مقام را در انحصار جمع مخصوصى قرار نميدهند و ملك آنها نمى كنند و هر طور كه ميلشان خواست درباره آن حكم نمى نمايند و بر اين روال طائفه حقّه شيعه در قرنهاى متمادى رفتار نموده اند تا اينكه به ما رسيده است اما طائفه شيخيّه بنظر مى آيد كه مرجعيّت آنان در برابر ضابطه هاى خاصّ انعطاف پذير است و مرجعيّت را طورى مى كنند كه در مدار معيّنى دور بزند و در انحصار جمع مخصوصى باشد و در اختيار غير از آنها قرار نگيرد، و اين امر يست كه اساس و بنياد شرعى ندارد و همانا آن از بدعتهاى نوظهور در قرنهاى اخير است، امّا از جنبه عقايد نسبت بعضى از امور به آنها در زبانها تكرار مى گردد كه با عقايد اماميّه سازگار نمى باشد، و عوامهاى آنان چيزى از عقايد خواصّ شان نمى دانند و خواصّ و علماء آنان اظهار عقيده نمى كنند تا كه تمامى وضع حال آنان بدست آيد و اين پنهان كردن خواصّشان و فرقه گرائى جماعت شيخيّه از بقيّه اى فرقه اماميّه و كناره گيريشان انسان را به شك مياندازد زيرا كه اگر ميان ما و آنان فرقى نبود همانطوريكه آنان ادعّا مى كنند پس چرا آنان خودشان را از ما كنار مى كشند و از فرقه حقّه شيعه جدا مى شوند تا آن اندازه كه فرقه اى داخل فرقه تشكيل مى دهند و فائده اين غير از تضعيف حق و پاره كردن وحدت چه مى تواند بوده باشد، و بدين جهت براى ما دشوار است كه يقين كنيم به مطابق بودن عقايد آنان با عقايد حقّه شيعه كه بدان اشاره گرديد و براى ما ممكن نيست كه با اين سكوت و كناره گيرى و مخفى نمودن عقايد شان بتوانيم درباره معالم دينى آنان بطور مبسوط سخن بگوئيم، و آنان با اين وضعى كه هستند مسؤليّت اين جدا شدن و تفرقه را بايد متحمّل باشند. و از خداوند متعال اصلاح احوال و وحدت كلمه را خواستاريم كه او ارحم الراحمين است .