نخستین سالگرد ارتحال مرجع عاليقىر تشيع مرحوم آیت الله العظمى سید محمد سعید حکیم قدس سره

نخستین سالگرد ارتحال مرجع عاليقىر تشيع مرحوم آیت الله العظمى سید محمد سعید حکیم قدس سره
۱۴۰۱/۰۵/۲۹

نخستین سالگرد ارتحال مرجع عاليقىر تشيع مرحوم آیت الله العظمى سید محمد سعید حکیم قدس سره

كلامى از نور

پيامبر خدا صلى‏‌الله‌‏عليه‌‏و‏آله: خدا بركت دهد به آن كس كه آسان مى‏‌فروشد، آسان مى‏‌خرَد، آسان قرض مى‌‏دهد و آسان مطالبه مى‌‏كند.

استفتائات روز

آيا مسافر وقتى كه فقط به منطقه اش وارد شد به حد ترخّص داخل شده است يا نه؟

حد ترخص از منطقه اى كه در آنجاست و آنكه امور زندگيش مربوط به آن محل است مى باشد.

پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: (يا على هلك فيك اثنان محبّ غال و مبغض قال) يا على در خصوص تو دو نفر هلاك شدند دوستدار غلو كننده (افراطى) و دشمن ياوه گو (تفريطى) خبرهاى مستفيضى به حد تواتر رسيده است كه پيامبران به خداوند متعال به هنگام مضيقه و بلاء به نامهاى پنج تن اصحاب كساء استغاثه مى كردند، و همانا پنج تن آل عبا نورهائى بودند كه در كنار عرش تسبيح مى گفتند. ولى بعضى از فضلاء ادعّا مى كنند كه امام على بن ابى طالب (عليه السلام) را وجود حقيقتى روح و حسدش در عالم دنيا از زمان حضرت آدم (عليه السلام) بود، و در چند جا به كمك و پشتيبانى پيامبران (عليهم السلام) شتافته او عصاى موسى (عليه السلام) بود كه به اژدها تبديل گرديد، و او بود كه تخت بلقيس را به سليمان (عليه السلام) آورد و او بود به يوسف (عليه السلام) در چاه و يونس (عليه السلام) را در شكم ماهى پناه داد. تمامى اين كارها را با روح و بدن حقيقى خودش انجام داد. و آنان استدلال مى كنند بر اين با طريق بعضى روايات كه از آنهاست آنكه در كتاب (مواهب الرحمن فى مناقب سلمان) روايت شده كه امام (على بن ابى طالب) (عليه السلام)سلمان (رضوان الله تعالى عليه) را در زمان گذشته از شير نجات داد، و آن با حضرت سلمان در آويخت و او را به زمين زد. و در كتاب (على من المهد الى اللحد) تأليف سيد محمّد كاظم قزوينى روايتى نقل شده است كه امام (عليه السلام) به هنگام ولادتش سوره المؤمنون را خواند. و غير از اين روايتها كه نقل شده است. پس وقتيكه به امام ممكن شد كه پيش از نزول قران آن را بخواند همانا كه در امكان موجود بودن او پيش از تولدش خلافى نمى باشد. اين است آنكه عدّه اى با آن استدلال مى كنند. ولكن اين لازم گرفته كه معلول از علّتش مقدم باشد، يعنى پيش از ولادتش وجود حقيقى داشته باشد. و علم ضرورى هست بر آنكه اگر براى امام (عليه السلام) در عالم وجود پيش از تولدش تأثيرى با روح و بدنش بود، در صورتى كه او هنوز متولد نشده بود. لازم است كه خداوند سبحان بر او وجود را اعطاء نموده بود، همانطورى كه در فلسفه هم مقرر شده است كه وجود علّت سبب محقق شدن معلول است، و ممكن نيست كه معلول از علّت جلوتر باشد.و اگر چنانچه او موجود بوده چه داعى بر تولدش و كودكيش و بزرگ شدنش دارد همانطورى كه آن معلوم است. سئوال ما در اينجا اينست كه آيا ممكن است تصور وجود حقيقى ـ روحى و بدنى ـ بر امام (عليه السلام)و تأثير آن در عالم دنيا از زمان آدم (عليه السلام) تا زمان محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) نمود يا نه؟ اميدوارم كه حضرتعالى لطف فرموده و مسئله را بررسى فرمائيد، كه آن در نزد ما در نهايت اهميّت و براى حضرتعالى نزد خداوند متعال اجر و ثواب هست؟

ادعّاى ياد شده به دليل و برهانى وابسته نيست، بلكه مخالف با ضرورت و روايات بسيارى است كه وارد شده است در تعيين هم جليس سليمان كه آن آصف بن برخيا بود و روايتى در اينكه مونس حضرت يوسف در چاه جبرئيل بود و اينكه عصاى موسى از عوسج بود و آن در نزد امامان (عليهم السلام) از جمله ميراثهاى پيامبران (عليهم السلام) است و غير از اينها از روايات كه دلالت مى كنند كه ادعاى مذكور از خرافات ساده لوحانى كه كوتاه فكر و انحطاط عقلى دارند مى باشد و يا اينكه از طرف مردم اغواگرى كه براى آنها انكار ضروريات مهم نيست مى باشد. و در دو روايتى كه به آنها اشاره شد چيزى نيست كه در مقابل ضرورت مذكور مقاومت نمايند، اما روايت مواهب الرحمن در مناقب سلمان آن اگر صحت داشته باشد ـ و هر روايتى صحيح نمى باشد ـ دلالت ندارد كه امام (عليه السلام) در گذشته با اين بدن موجود بوده است بلكه آنكه روايت دلالت مى كند كه حاضر شد به شكل بدن، شايد كه آن روح مجرد بوده همانند ملائكه ها كه به شكلى مى افتند آن هم به آن شكل در آمده است، علاوه بر اين سلمان مسلمان نشد مگر بعد از هجرت، و شايد اين جريان كمى پيش از هجرت بوده باشد و آنوقت باشد كه امام به دنيا آمده بود و يا مرد بود. و امّا جريان خواندن سوره ( قد افلح المؤمنون ) آن دلالت نمى كند مگر بر اينكه خداوند متعال آيه و سوره را به هنگام ولادتش به او الهام نموده است، كوتاه سخن اينكه پوچ بودن ادعّا ما را از طولانى كردن سخن بى نياز مى نمايد.

تعريف لهو حرام از نظر شرعى چيست اميدواريم قاعده اى بر اين و هم چنين حدّ طرب حرام را بيان فرمائيد؟

لهو حرام هر آن چيزيست كه ساختار آن بر خوش گذرانى لهوى است كه انسان را از موقعيت جدّى و واقعيّت فعلى خارج مى كند و بسوى عبثى كه مبنى بر توجه به باطن نفس و بيدار كردن غريزه هاى آن و تحريك احساسات آن با نواختن موسيقى مى كند، تا رغبت آن را در زياد كردن شادمانى و غمگينى و فخر و دلدادگى و غير از آنها را بر طبق خواسته هايشان اشباع نمايد،و اما طرب آنهم حالت نفسانى است كه از بكار بردن آلات لهو بوجود مى آيد به طورى كه به سبك سرى روح منجر مى شود و آن را به هماهنگى غرايز مى كشاند و ميل آن را در زياد نمودن شادمانى و غمگينى و عشق ورزى و غير از اينها كه گذشت سيراب مى نمايد.

وقتى كه دشمنى ميان دو قبيله شدت مى گيرد و به نزاع مى كشد، در نتيجه تعدادى از هر دو طرف كشته مى شود، و پس از آنكه معتمدين و صاحبان شأن و مقام دخالت مى كنند و آتش جنگ مسلّحانه را خاموش مى كنند، مطابق رسم عشايرى دو تا امر را انجام مى دهند: 1 ـ آنها دست بكار مى شوند كه ميان اين دو قبيله خويشاوندى سببى ايجاد نمايند و با ازدواج پسران و دختران اين قبيله با آن قبيله ميان آنها اصلاح نمايند، و قبيله ها به يكديگر ديه كشته شدگان را ندهند؟ 2 ـ و اصلاح كنندگان از كشته شدگان هر قبيله آمارگيرى مى نمايند و آن قبيله كه كشته شدگانش كمتر است بايستى ديه زيادى از كشته شدگان خودشان را به قبيله ديگر پرداخت نمايند، حكم شرعى در خصوص اين جريان چيست؟

1 ـ ايجاد خويشاوندى ميان دو قبيله بوسيله ازدواج در صورتى كه با رضايت دختر و ولىّ آن باشد عيب ندارد، اما اگر به صورت جبر بر هر دو طرف باشد حرام است و ازدواجشان باطل است. 2 ـ سازش نمودن بر ساقط كردن ديه بوسيله خويشاوند شدن و يا برابر گذاشتن كشته شدگان ديه را ساقط نمى كند، مگر اينكه با رضايت صاحبان كشته شدگان كه آنها هم ورثه هاى مقتول است باشد، و اگر در ميان ورثه ها صغير و يا مجنونى باشد رضايت آن هم فايده بخش نمى باشد.