ميزان آنكه در سابق گفته شد كه آيا ناحيه از مركز استقلال دارد يا نه؟ و اما حدّ ترخص آنست كه مسافر از اهل شهر مخفى شود و ديده نشود و با نشنيدن اذان هم شناخته مى شود.
الف ـ اين وصيت نافذ نيست زيرا كه زن با مردن شوهر از عصمت آن خارج مى شود و حرام است كه به زن آب غير شوهرش را تلقيح نمود.
بـ ـ واجب است بر زن قبول ننمايد و قبول كردنش حرام است.
جـ ـ احتياط وجوبى اينست كه آن فرزند شرعى براى آنها مى باشد، بدين معنى كه واجب است در امر ارث بردن آن از آنها، وارث بردن آنها از آن احتياط نمود، بلى اگر تلقيح از روى غفلت از حرام بودن آن وبا خيال اينكه شرعاً جايز است بوده باشد، آنوقت حكم ولد شبهه جارى مى شود و فرزند شرعى مى باشد هم ارث مى برد وهم از او ارث مى برند.
د ـ جواب آن از فرع گذشته معلوم مى شود.
هــ براى عدّه اثرى نيست زيرا كه آن بائن است، پس فرق نيست در تمامى آنچه گفته شد ميان اينكه تلقيح پيش از خروج عدّه باشد و يا پس از خارج شدن عدّه باشد.
اين بستگى دارد بر اينكه احتياج به نبودن حمل باشد، و ضرر معتنابهى از ديگر وسائل منع حامله بودن بيايد كه اگر لولب استعمال نشود حرج لازم مى آيد در آن صورت جايز مى باشد، و اگر امر داير باشد كه دكتر مرد معالجه نمايد و يا زن آنوقت زن بايستى معالجه نمايد در صورتى كه استعمال لولب در خودى خود حلال باشد و باعث كشتن نطفه بعد از انعقاد و بسته شدن آن نباشد.