پيام تسليت آیت پیمان ـ دبیرکل مجمع جهانی شیعه شناسی

پيام تسليت آیت پیمان ـ دبیرکل مجمع جهانی شیعه شناسی
۱۴۰۰/۰۸/۰۱

بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
قال امیرالمومنین علیه السلام : إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ الْفَقِیهُ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَهٌ لَا یَسدُّها شَیء.

حضرت آیت الله جناب آقای سید ریاض حکیم
سلام علیکم بما صبرتم

با تاسف و تاثر فراوان و حزن و اندوه ، خبر ناگوار درگذشت مرحوم آیه الله العظمى سید محمد سعید حکیم ، قلوب شیعیان جهان را متالم و اندوهگین نمود.

این ثلمه بزرگ تاثرى عمیق در دل شیعیان و حوزه هاى علمیه نجف أشرف و قم و سایر حوزه های علمیه جهان بوجود آورد.

این ضایعه اسفناک را به ساحت مقدس حضرت ولى عصر ارواحنا فداه و مراجع عظام تقلید و حوزه هاى علمیه جهان و بیت معظم و معزز و رفیع حکیم و فرزندان با فضیلت آن مرجع راحل و نیز به همه شیعیان جهان ، تسلیت عرض مى کنیم.

رفعت درجات متعالی و رضوان و رحمت واسعه الهی برای آن مرجع بزرگوار و صبر و اجر برای تمامی مصیبت دیدگان از خداوند قادر و متعال مسئلت می نماییم. عظم الله أجورنا و أجورکم.

كلامى از نور

پيامبر خدا صلى‏‌الله‌‏عليه‌‏و‏آله: خدا بركت دهد به آن كس كه آسان مى‏‌فروشد، آسان مى‏‌خرَد، آسان قرض مى‌‏دهد و آسان مطالبه مى‌‏كند.

استفتائات روز

پسر بچّه يا دختر بچّه وقتى كه در حضانت و نگهدارى مادرش بطور كامل باشد اگر مادر مسافرت طولانى نمايد حق حضانت او در حال مسافرت به جدّه (مادر مادر) و يا به ديگرى منتقل مى شود و تا چه حدّى از سنّ دختر و پسر حق حضانت ادامه پيدا مى كند و آيا پدر سزاوارتر است به حضانت آنها از مادر و جدّه به هنگامى كه براى كودك مربّيه آماده كند، و آيا حضانت او در صورت مسلمان نبودن تربيت دهنده با احتمال اينكه تربيت او در ببار آمدن كودك اثر بگذارد و آن را از دين اسلام خارج نمايد باز هم نفوذ دارد؟

حق حضانت (نگهدارى) حق مادر است تا پايان مدت شيردهى، و هنگاميكه كودك از شير باز شد حق به پدر منتقل مى شود و به جدّه و غير آن انتقال نمى يابد و همچنين اگر مادر فرزندش را ترك نمايد و مسافرت كند باز هم به پدر منتقل مى شود آرى براى پدر ملاحظه مصلحت كودك لازم است، و بايستى براى آن نگهدارى و حضانت را بطورى آماده كند كه به بدن و دين كودك ضرر نرساند، ولى اين باعث نمى شود كه حضانت به ديگرى منتقل شود، به طورى كه بر ديگرى حق باشد.

در اينجا برخى از معلّمين و طلبه علوم دينى هستند كه آنها را پيش آمدهائى وادار كرده كه به بلاد غربى بيايند، و آنان هم در حال ترديد هستند كه آيا به وظيفه شرعى خود در تبليغ و تدريس علوم شرعى ادامه دهند،و يا اينكه از اين كار دست بكشند و شغل ديگرى پيدا كنند، زيرا كه زندگى در اينجا سخت است و با آن حال جمع كردن ميان دو امر سخت مى شود، و حقوق شرعى كه به بعض نماينده هاى مراجع و يا موسسّه هاى اسلامى مى رسد به علل گوناگونى به تمامى طلبه ها نمى رسد، آيا جايز است براى مبلّغ و طالب علوم دينى از وظيفه شرعى خود دست بكشد و به سراغ كار ديگرى برود، و احتياجات منطقه را بر مبلغين ناديده بگيرد؟

( لايكلّف الله نفساً الاوسعها )( ) خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانائيش تكليف نمى كند. بلى اهميّت تبليغ در اين شهرها لازم گرفته است كه انسان اگر به مقدار كاملتر نتواند به تبليغ و درس ادامه دهد ولى به اندازه امكان گرچه مرتبه ضيعفش هم باشد بتواند انجام وظيفه نمايد بايستى ادامه دهد، و تعيين مقدار ميسر براى ما مقدور نيست،بلكه انسان بر وضع خودش آشناتر از ديگران است و انّالله وانّاالله راجعون.

پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: (يا على هلك فيك اثنان محبّ غال و مبغض قال) يا على در خصوص تو دو نفر هلاك شدند دوستدار غلو كننده (افراطى) و دشمن ياوه گو (تفريطى) خبرهاى مستفيضى به حد تواتر رسيده است كه پيامبران به خداوند متعال به هنگام مضيقه و بلاء به نامهاى پنج تن اصحاب كساء استغاثه مى كردند، و همانا پنج تن آل عبا نورهائى بودند كه در كنار عرش تسبيح مى گفتند. ولى بعضى از فضلاء ادعّا مى كنند كه امام على بن ابى طالب (عليه السلام) را وجود حقيقتى روح و حسدش در عالم دنيا از زمان حضرت آدم (عليه السلام) بود، و در چند جا به كمك و پشتيبانى پيامبران (عليهم السلام) شتافته او عصاى موسى (عليه السلام) بود كه به اژدها تبديل گرديد، و او بود كه تخت بلقيس را به سليمان (عليه السلام) آورد و او بود به يوسف (عليه السلام) در چاه و يونس (عليه السلام) را در شكم ماهى پناه داد. تمامى اين كارها را با روح و بدن حقيقى خودش انجام داد. و آنان استدلال مى كنند بر اين با طريق بعضى روايات كه از آنهاست آنكه در كتاب (مواهب الرحمن فى مناقب سلمان) روايت شده كه امام (على بن ابى طالب) (عليه السلام)سلمان (رضوان الله تعالى عليه) را در زمان گذشته از شير نجات داد، و آن با حضرت سلمان در آويخت و او را به زمين زد. و در كتاب (على من المهد الى اللحد) تأليف سيد محمّد كاظم قزوينى روايتى نقل شده است كه امام (عليه السلام) به هنگام ولادتش سوره المؤمنون را خواند. و غير از اين روايتها كه نقل شده است. پس وقتيكه به امام ممكن شد كه پيش از نزول قران آن را بخواند همانا كه در امكان موجود بودن او پيش از تولدش خلافى نمى باشد. اين است آنكه عدّه اى با آن استدلال مى كنند. ولكن اين لازم گرفته كه معلول از علّتش مقدم باشد، يعنى پيش از ولادتش وجود حقيقى داشته باشد. و علم ضرورى هست بر آنكه اگر براى امام (عليه السلام) در عالم وجود پيش از تولدش تأثيرى با روح و بدنش بود، در صورتى كه او هنوز متولد نشده بود. لازم است كه خداوند سبحان بر او وجود را اعطاء نموده بود، همانطورى كه در فلسفه هم مقرر شده است كه وجود علّت سبب محقق شدن معلول است، و ممكن نيست كه معلول از علّت جلوتر باشد.و اگر چنانچه او موجود بوده چه داعى بر تولدش و كودكيش و بزرگ شدنش دارد همانطورى كه آن معلوم است. سئوال ما در اينجا اينست كه آيا ممكن است تصور وجود حقيقى ـ روحى و بدنى ـ بر امام (عليه السلام)و تأثير آن در عالم دنيا از زمان آدم (عليه السلام) تا زمان محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) نمود يا نه؟ اميدوارم كه حضرتعالى لطف فرموده و مسئله را بررسى فرمائيد، كه آن در نزد ما در نهايت اهميّت و براى حضرتعالى نزد خداوند متعال اجر و ثواب هست؟

ادعّاى ياد شده به دليل و برهانى وابسته نيست، بلكه مخالف با ضرورت و روايات بسيارى است كه وارد شده است در تعيين هم جليس سليمان كه آن آصف بن برخيا بود و روايتى در اينكه مونس حضرت يوسف در چاه جبرئيل بود و اينكه عصاى موسى از عوسج بود و آن در نزد امامان (عليهم السلام) از جمله ميراثهاى پيامبران (عليهم السلام) است و غير از اينها از روايات كه دلالت مى كنند كه ادعاى مذكور از خرافات ساده لوحانى كه كوتاه فكر و انحطاط عقلى دارند مى باشد و يا اينكه از طرف مردم اغواگرى كه براى آنها انكار ضروريات مهم نيست مى باشد. و در دو روايتى كه به آنها اشاره شد چيزى نيست كه در مقابل ضرورت مذكور مقاومت نمايند، اما روايت مواهب الرحمن در مناقب سلمان آن اگر صحت داشته باشد ـ و هر روايتى صحيح نمى باشد ـ دلالت ندارد كه امام (عليه السلام) در گذشته با اين بدن موجود بوده است بلكه آنكه روايت دلالت مى كند كه حاضر شد به شكل بدن، شايد كه آن روح مجرد بوده همانند ملائكه ها كه به شكلى مى افتند آن هم به آن شكل در آمده است، علاوه بر اين سلمان مسلمان نشد مگر بعد از هجرت، و شايد اين جريان كمى پيش از هجرت بوده باشد و آنوقت باشد كه امام به دنيا آمده بود و يا مرد بود. و امّا جريان خواندن سوره ( قد افلح المؤمنون ) آن دلالت نمى كند مگر بر اينكه خداوند متعال آيه و سوره را به هنگام ولادتش به او الهام نموده است، كوتاه سخن اينكه پوچ بودن ادعّا ما را از طولانى كردن سخن بى نياز مى نمايد.