كلامى از نور

پيامبر خدا صلى‏‌الله‌‏عليه‌‏و‏آله: خدا بركت دهد به آن كس كه آسان مى‏‌فروشد، آسان مى‏‌خرَد، آسان قرض مى‌‏دهد و آسان مطالبه مى‌‏كند.

استفتائات روز

زمين زراعى در منطقه ( مشخاب ) هست كه مساحت آن به ( 13 دونم ) حدود شش هزار و پانصد متر مى رسد، و مالك شرعى آن در سال 1962 ميلادى فوت نموده است و او را دو تا زن بود كه اوّلى بعد از فوت او وفات كرده است، و براى آن دو پسر و يك دختر از زن اولى مى باشد، و يك پسر و دو دختر از زن دومش مى باشد و اينها اين زمين را تقسيم كردند و پنج و نيم ( دونم ) دو هزار و هفتصد و پنجاه متر به فرزند بزرگ دادند، و چهار ( دونم ) دو هزار متر به پسر دوم و دختر را چيزى ندادند، و اما پسر سوم را سه ( دونم ) هزار و پانصد متر دادند و با او هست سهميه دو تا دختر ، آيا تقسيم شرعى چگونه مى باشد؟

تقسيم نامبرده شرعى نيست، و تقسيم شرعى اينطور است كه زمين مزبور به نه سهم تقسيم مى شود، براى هر دخترى يك سهم و براى هر پسرى دو سهم مى رسد اين در صورتى است كه براى مرده پدر و مادرى نبوده باشد چنانچه از سؤال اين چنين ظاهر مى گردد، اما زنها براى آنها چيزى از زمين نمى رسد، بلى اگر درختى و يا ساختمانى در آنجا باشد براى هر دو زن يك هشتم مى رسد كه شريك مى باشند، و ورثه حق دارد كه قيمت آن را پرداخت نمايند، و واجب است به اين تقسيم عمل كنند، و جايز نيست كه دختران را از ارث محروم نمايند، و خداوند متعال فرموده و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون، مائده 43 و آنها كه به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نمى كنند كافرند، و باز هم فرموده است قال عزّمن قائل: ( افحكم الجاهلية يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون ). آيا آنها حكم جاهليت را از تو مى خواهند و چه كسى بهتر از خدا براى قومى كه اهل يقين هستند حكم مى كند. مائده 49.

پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: (يا على هلك فيك اثنان محبّ غال و مبغض قال) يا على در خصوص تو دو نفر هلاك شدند دوستدار غلو كننده (افراطى) و دشمن ياوه گو (تفريطى) خبرهاى مستفيضى به حد تواتر رسيده است كه پيامبران به خداوند متعال به هنگام مضيقه و بلاء به نامهاى پنج تن اصحاب كساء استغاثه مى كردند، و همانا پنج تن آل عبا نورهائى بودند كه در كنار عرش تسبيح مى گفتند. ولى بعضى از فضلاء ادعّا مى كنند كه امام على بن ابى طالب (عليه السلام) را وجود حقيقتى روح و حسدش در عالم دنيا از زمان حضرت آدم (عليه السلام) بود، و در چند جا به كمك و پشتيبانى پيامبران (عليهم السلام) شتافته او عصاى موسى (عليه السلام) بود كه به اژدها تبديل گرديد، و او بود كه تخت بلقيس را به سليمان (عليه السلام) آورد و او بود به يوسف (عليه السلام) در چاه و يونس (عليه السلام) را در شكم ماهى پناه داد. تمامى اين كارها را با روح و بدن حقيقى خودش انجام داد. و آنان استدلال مى كنند بر اين با طريق بعضى روايات كه از آنهاست آنكه در كتاب (مواهب الرحمن فى مناقب سلمان) روايت شده كه امام (على بن ابى طالب) (عليه السلام)سلمان (رضوان الله تعالى عليه) را در زمان گذشته از شير نجات داد، و آن با حضرت سلمان در آويخت و او را به زمين زد. و در كتاب (على من المهد الى اللحد) تأليف سيد محمّد كاظم قزوينى روايتى نقل شده است كه امام (عليه السلام) به هنگام ولادتش سوره المؤمنون را خواند. و غير از اين روايتها كه نقل شده است. پس وقتيكه به امام ممكن شد كه پيش از نزول قران آن را بخواند همانا كه در امكان موجود بودن او پيش از تولدش خلافى نمى باشد. اين است آنكه عدّه اى با آن استدلال مى كنند. ولكن اين لازم گرفته كه معلول از علّتش مقدم باشد، يعنى پيش از ولادتش وجود حقيقى داشته باشد. و علم ضرورى هست بر آنكه اگر براى امام (عليه السلام) در عالم وجود پيش از تولدش تأثيرى با روح و بدنش بود، در صورتى كه او هنوز متولد نشده بود. لازم است كه خداوند سبحان بر او وجود را اعطاء نموده بود، همانطورى كه در فلسفه هم مقرر شده است كه وجود علّت سبب محقق شدن معلول است، و ممكن نيست كه معلول از علّت جلوتر باشد.و اگر چنانچه او موجود بوده چه داعى بر تولدش و كودكيش و بزرگ شدنش دارد همانطورى كه آن معلوم است. سئوال ما در اينجا اينست كه آيا ممكن است تصور وجود حقيقى ـ روحى و بدنى ـ بر امام (عليه السلام)و تأثير آن در عالم دنيا از زمان آدم (عليه السلام) تا زمان محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) نمود يا نه؟ اميدوارم كه حضرتعالى لطف فرموده و مسئله را بررسى فرمائيد، كه آن در نزد ما در نهايت اهميّت و براى حضرتعالى نزد خداوند متعال اجر و ثواب هست؟

ادعّاى ياد شده به دليل و برهانى وابسته نيست، بلكه مخالف با ضرورت و روايات بسيارى است كه وارد شده است در تعيين هم جليس سليمان كه آن آصف بن برخيا بود و روايتى در اينكه مونس حضرت يوسف در چاه جبرئيل بود و اينكه عصاى موسى از عوسج بود و آن در نزد امامان (عليهم السلام) از جمله ميراثهاى پيامبران (عليهم السلام) است و غير از اينها از روايات كه دلالت مى كنند كه ادعاى مذكور از خرافات ساده لوحانى كه كوتاه فكر و انحطاط عقلى دارند مى باشد و يا اينكه از طرف مردم اغواگرى كه براى آنها انكار ضروريات مهم نيست مى باشد. و در دو روايتى كه به آنها اشاره شد چيزى نيست كه در مقابل ضرورت مذكور مقاومت نمايند، اما روايت مواهب الرحمن در مناقب سلمان آن اگر صحت داشته باشد ـ و هر روايتى صحيح نمى باشد ـ دلالت ندارد كه امام (عليه السلام) در گذشته با اين بدن موجود بوده است بلكه آنكه روايت دلالت مى كند كه حاضر شد به شكل بدن، شايد كه آن روح مجرد بوده همانند ملائكه ها كه به شكلى مى افتند آن هم به آن شكل در آمده است، علاوه بر اين سلمان مسلمان نشد مگر بعد از هجرت، و شايد اين جريان كمى پيش از هجرت بوده باشد و آنوقت باشد كه امام به دنيا آمده بود و يا مرد بود. و امّا جريان خواندن سوره ( قد افلح المؤمنون ) آن دلالت نمى كند مگر بر اينكه خداوند متعال آيه و سوره را به هنگام ولادتش به او الهام نموده است، كوتاه سخن اينكه پوچ بودن ادعّا ما را از طولانى كردن سخن بى نياز مى نمايد.

( انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت )( ) خداوند فقط مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد. اين آيه شامل همسرهاى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مى شود يا نه؟

به آنها شامل نمى شود، بلكه آن به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و فاطمه زهرا (عليها السلام) و امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) مخصوص مى باشد، همانطورى كه بر اين روايات بسيارى وارد شده خصوصاً رواياتى كه از ام سلمه رضى الله عنها روايت شده است ( مى رساند كه به آن پنج تن مخصوص است ) و بدان لحاظى كه معلوم است كه بعضى از همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به گناه بزرگى مرتكب شد همانند بيرون شدن عايشه به جنگ امام زمانش اميرالمؤمنين (عليه السلام) و تظاهر نمودن آن و همسر ديگرش حفصه بر پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) تا اينكه در قرآن هم در اين باره آيه نازل گرديد كه تلاوت مى شود وغير از اينها از جريانات كه شامل شدن آيه تطهير را به آنها محال و ممتنع مى نمايد.